یه روز یه لر و یه ترک و یه کرد و یه اصفهانیه می خوان برن گردش.
لره:من ماشین می آرم.
ترکه:ناهار با من.
کرده:من آجیل و چای و تخمه می آرم.
اصفهانیه:خوب
پس منم داداشم رو می آرم.
...........................................................................
مادره:بچه من دارم می رم خرید دست به کبریت نزنی ها.
بچه:نه
من خودم فندک دارم.
.........................................................................
از لره می پرسن گاو بختره یا گوسفند؟
می
گه:گاو چون هر وقت می خواد از خیابون رد بشه یه مکثی می کنه اما گوسفند
مثل گاو سرشو می اندازه پایین می ره.