ملا در بالای منبر گفت :
هرکس از زن خود ناراضی است بلند شود. همه ی مردم بلند شدند جز یک نفر. ملا
به آن مرد گفت : تو از زن خود راضی هستی؟ آن مرد گفت : نه ... ولی زنم دست و
پامو شکسته نمی تونم بلند شم!
یک روز
ملانصرالدین خرش را در جنگل گم می کند. موقع گشتن به دنبال آن یک گورخر
پیدا می کند. به آن می گوید: ای کلک لباس ورزشی پوشیدی تا نشناسمت!